عباس آباد زیگانلغتنامه دهخداعباس آباد زیگان . [ ع َب ْ با دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیگان بخش فهرج شهرستان بم . واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری فهرج و سه هزارگزی شمال راه فرعی بم به خاش .
عباس آبادلغتنامه دهخداعباس آباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رودخانه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس . واقع در 94هزارگزی شمال میناب و پنج هزارگزی باختر راه مالرو گلاشکرد
عباس آبادلغتنامه دهخداعباس آباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش دلیجان شهرستان محلات و 30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
عباس آبادلغتنامه دهخداعباس آباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم . واقع در هفت هزارگزی جنوب خاروی راین و هشت هزارگزی جنوب راه فرعی راین به نی بید. دو خانوار
عباس آبادلغتنامه دهخداعباس آباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ابراهیم آباد بخش مرکزی شهرستان سیرجان . واقع در سی هزارگزی جنوب سعیدآباد. سر راه شوسه ٔ بندرعباس به سیرجا
عباس آبادلغتنامه دهخداعباس آباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اصفهک بخش طبس شهرستان فردوس . واقع در 25هزارگزی جنوب خاوری طبس و یکهزارگزی جنوب اصفهک . ناحیه ای است جلگه
بابک خرم دینلغتنامه دهخدابابک خرم دین . یا خرمی [ ب َ ک ِ خ ُ ر رَ ](اِخ ) ابن الندیم در الفهرست آرد: واقدبن عمرو تمیمی که تاریخ بابک کرده است گوید: پدر بابک روغنگری از مردم مدائن بود و
سازلغتنامه دهخداساز. (اِ) آلت موسیقی . آنچه که نوازند مانند چنگ و عود و بربط و طنبور و قیچک و قانون و امثال آن . (از برهان ). نی و چنگ و هر چه بنوازند.(رشیدی ). چنگ . (شعوری ).
دیوانلغتنامه دهخدادیوان . [دی ] (اِ) محل گردآوری دفاتر (مجمعالصحف ) فارسی معرب است و کسائی آن را به فتح دال و مولد دانسته است و سبب اینکه «واو» در دیوان مانند «سید» اعلال نشده اس
صائبلغتنامه دهخداصائب . [ ءِ] (اِخ ) تبریزی . سلسله ٔ نسب مولانا سیدمحمدعلی صائب تبریزی به شمس الدین تبریزی معروف میرسد. والد ماجد وی میرزا عبدالرحیم که یکی از تجار معتبر تبارزه
ایرانلغتنامه دهخداایران . (اِخ ) پهلوی ، «اِران » . به کشور ایران در عهد ساسانی «اران شتر» میگفتند. در عصر هخامنشی ایی ریا نام قوم ایرانی بود و این کلمه را نام قوم اُسِّت ِ قفقاز