عبابلغتنامه دهخداعباب . [ ع َ] (ع مص ) آب آشامیدن و از آن باب است اًذا أصابت الظباء الماء فلا عباب و اًن لم تصبه فلا أباب ؛ اگر آب را یافت نیاشامید و اگر نیافت برای طلب و آشام
عبابلغتنامه دهخداعباب . [ ع ِ ] (ع مص ) نبرد کردن در فخر و فزونی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).معابة مثله . (ناظم الاطباء). و رجوع به معابة شود.
عبابلغتنامه دهخداعباب . [ ع ُ ] (ع اِ) توجبه ٔ بزرگ بسیار دور. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). معظم سیل و ارتفاع و کثرت آن . (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ). || برگ خرما. (منت
عبعبلغتنامه دهخداعبعب . [ ع َ ع َ ] (ع اِمص ) نازکی و تازگی جوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).نعمة الشباب . (اقرب الموارد). || (ص ، اِ)جوان پرگوشت . || جامه ٔ وسیع و فراخ . || چ
ابابلغتنامه دهخدااباب . [ اَ ] (ع مص ) آمادگی رفتن . ساز سفر. ساختن رفتن را و عزم کردن بر آن . (تاج المصادر بیهقی ). آمادگی سفر کردن . آمادگی رفتن کردن . آماده ٔ سیر شدن . || مش
عبابرلغتنامه دهخداعبابر. [ ع َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ عَبور. بره گوسفند. (منتهی الارب ). رجوع به عَبور شود.
عبابیلغتنامه دهخداعبابی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) عبداﷲبن عامربن حجیة. یکی از بنی عباب است . (اللباب ).
عبابیلغتنامه دهخداعبابی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) قیس بن عباب . یکی از کسانی است که در یوم قادسیة نیک امتحان داد. (اللباب ).
عبابیلغتنامه دهخداعبابی . [ ع َب ْ با ] (ص نسبی ) منسوب به عباب که نام مردی است و آن قیس بن عباب است . (از انساب سمعانی ).
عبابیلغتنامه دهخداعبابی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) عبداﷲبن عامربن حجیة. یکی از بنی عباب است . (اللباب ).
عبابیلغتنامه دهخداعبابی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) قیس بن عباب . یکی از کسانی است که در یوم قادسیة نیک امتحان داد. (اللباب ).
عبابیلغتنامه دهخداعبابی . [ ع َب ْ با ] (ص نسبی ) منسوب به عباب که نام مردی است و آن قیس بن عباب است . (از انساب سمعانی ).
عبابیلغتنامه دهخداعبابی . [ ع َب ْ با ] (ص نسبی ) نسبت است به عباب . رجوع به عبابی و قیس بن عباب شود. (اللباب ).
عبابرلغتنامه دهخداعبابر. [ ع َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ عَبور. بره گوسفند. (منتهی الارب ). رجوع به عَبور شود.