عاهرةلغتنامه دهخداعاهرة. [ هَِ رَ ] (ع ص ) زن زانیة. زنی که شبانه مردی نزد وی آید جهت زنا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
حواریةلغتنامه دهخداحواریة. [ ح َ ری ی َ ] (ع اِ) مؤنث حواری . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حواری شود. || حضریة. (از اقرب الموارد).
عوارةلغتنامه دهخداعوارة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) آبی است ازآن ِ بنی سُکَین ، و سکین رهطی است از فزارة. و گویند آن در ساحل جریب است ازآن ِ فزارة. (از معجم البلدان ).
گهوارهلغتنامه دهخداگهواره . [ گ َهَْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گوواره . گاهواره . گواره . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گاهواره . (صحاح الفرس ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مهد و بستری مر کودکان را که چون کودک را در آن گذارند به آسانی بتوان وی را حرکت داد و
معاهرةلغتنامه دهخدامعاهرة. [ م ُ هََ رَ] (ع مص ) مسافحة. (تاج المصادر بیهقی ). زنا کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به عِهار شود.