عاهلغتنامه دهخداعاه . (اِخ ) موضعی است که در آن حمیدبن حریث بن بجدل کلبی با بنی فزاره برخورد و نبرد کرد. (از معجم البلدان ).
عاهلغتنامه دهخداعاه . (اِخ ) کوهی است در سرزمین فزارة. (از معجم البلدان ). || و یوم العاه از ایام عرب است .
پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
طول پایۀ چشمیeye base, interpupilary distance, interocular distanceواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ میان مراکز مردمکهای دو چشم
زبانهای هستهآغازhead-first languages, head-initial languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در ابتدای آن قرار میگیرد
زبانهای هستهپایانhead-last languages, head-final languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در انتهای آن قرار میگیرد
طبلهای دوطرفهdouble-skin drums, double-head drumsواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از طبلها که دو سمت بدنۀ آنها پوست دارد
عاه عاهلغتنامه دهخداعاه عاه . (ع اِ صوت مرکب ) کلمه ای است که بدان شتران را زجر کنند تا باز ایستند، عیه عیه کذلک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عیه عیهلغتنامه دهخداعیه عیه . [ هَِ هَِ ] (ع صوت مرکب ) زجری است شتران را تا حبس شوند. (از اقرب الموارد). بمعنی عاه عاه است . (از منتهی الارب ). رجوع به عاه عاه شود.
عاهرةلغتنامه دهخداعاهرة. [ هَِ رَ ] (ع ص ) زن زانیة. زنی که شبانه مردی نزد وی آید جهت زنا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
عاه عاهلغتنامه دهخداعاه عاه . (ع اِ صوت مرکب ) کلمه ای است که بدان شتران را زجر کنند تا باز ایستند، عیه عیه کذلک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).