عالی انورلغتنامه دهخداعالی انور. [ اَن ْ وَ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ بابادی هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
عالیدیکشنری فارسی به عربیاعلي الدرجات , امبراطور , جميل , رائع , راسمال , شجاع , ضربة قاضية , عالي , غرامة , کثير , متانق , مستوي عالي , مشهور , ممتاز , هائل
عالیدیکشنری فارسی به انگلیسیa, advanced, august, bonny, brave, capital, capitally, classic, consummate, costly, excellent, exceptional, exquisite, fabulously, famously, fine, first-class,
عالی ودلغتنامه دهخداعالی ود. [ وَ ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ عالی انور هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
رهزالغتنامه دهخدارهزا. [ رَ ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ عالی انور هفت لنگ . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74). رجوع به طایفه ٔ عالی انور شود.
میرقائدلغتنامه دهخدامیرقائد. [ ءِ ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ عالی انور هفت لنگ . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
تقی عبدالغتنامه دهخداتقی عبدا. [ ت َ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ عالی انور هفت لنگ . رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 74 شود.
جدل زدنلغتنامه دهخداجدل زدن . [ ج َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از دعوی صدارت کردن . (آنندراج ) : قدرت به اختران چو برفعت جدل زندگویند جمله مسند عالی مسلم است .انوری (از آنندراج ).