عالم گیرثانیلغتنامه دهخداعالم گیرثانی . [ ل َ رِ] (اِخ ) پادشاه هند عزالدین محمدبن معزالدین بن بهادر شاه که به دستیاری غازی الدین خان بن نظام الملک در 1161 به شاهی رسید و به عالم گیر ثا
عالمدیکشنری عربی به فارسیدانشور , دانش پژوه , محقق , اهل تتبع , اديب , شاگر ممتاز , عالم , دانشمند , جهان , دنيا , گيتي , روزگار
عَالِمُفرهنگ واژگان قرآندانا(علم به معناي احتمال صد در صد است ، بطوري که حتي يک در صد هم احتمال خلاف آن داده نميشود . )
صابرسلغتنامه دهخداصابرس . [ ] (اِخ ) مؤلف تحفةالملکیه آرد که : قمورث پس از نمرود زمام امور بابل به دست گرفت ، و اختراع دارالضرب و ابداع دراهم و دنانیر و حلی از زر و سیم در ایام
ابوعثمانلغتنامه دهخداابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) سعیدبن غالب بغدادی . ابن ابی اصیبعه گوید: و طبیبی عارف و عالم و نیکومعالجه بود و در خدمت معتضد خلیفه ٔ عباسی میزیست و معتضد احسان و
حافظی زین الدینلغتنامه دهخداحافظی زین الدین . [ ف ِ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) صدر امام عالم امیر زین الدین سلیمان بن مؤیدبن علی بن خطیب عقرباء. وی طب را نزد مهذب الدین عبدالرحیم بن علی بکمال آم
شهرستانیلغتنامه دهخداشهرستانی . [ ش َ رَ / رِ نی ی ] (اِخ ) ابوالفتح محمدبن ابوالقاسم عبدالکریم . فقیه و متکلم و عالم ادیان ، از دانشمندان اشعری ، متولد در شهرستان یا شهرستانه ٔ خرا
صائن اصفهانیلغتنامه دهخداصائن اصفهانی . [ ءِ ن ِ اِ ف َ ] (اِخ ) صاین الدین علی بن محمدبن محمد تُرکه ٔ اصفهانی (خواجه ...). از علماء و عالم زادگان اصفهان . جد او سیدمحمد ترک و اصل آنان