عالمگیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. جهانی، عالمی ۲. جهانگیر، فراگیر ۳. اپیدمی ۴. جهانگشا، فاتح، کشورگشا، کشورگیر
عالم گیرلغتنامه دهخداعالم گیر. [ ل َ ] (نف مرکب ) جهانگیر. گیرنده ٔ عالم . آنکه یا آنچه جهان رافراگیرد. (از ناظم الاطباء). مسخرکننده : شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر اودر همه شهنامه ها
عالیرتبهفرهنگ مترادف و متضادبلندمرتبه، بلندمقام، صاحبمنصب، عالیجاه، عالیمقام، گرانپایه، والاشان، والامرتبه، والامقام
جامعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت عالمگیر، عمومی، کلی▲، جهانشمول، وسیع، محیط، فراگیرنده، دربرگیرنده، سراسری، شامل، همهجانبه، گسترده، همگانی، عام حیِحاضر، حاضر گروهی اخص
کامبخشلغتنامه دهخداکامبخش . [ ب َ ] (اِخ ) فرزند کوچک عالمگیر از تیموریان هند. در سال 1077 هَ .ق . به دنیا آمد و از جانب پدرخود بحکومت دکن منصوب گردید و در سال 1119 هَ .ق . در جنگ