عاقرقوفالغتنامه دهخداعاقرقوفا. [ ق ِ ] (اِخ ) مرکب است از عاقر و قوفا. یاقوت گوید: من گمان میکنم که این موضع همان عقرقوف است و از دهات سیلحین به بغداد است و آن تل بزرگی است که از مس
عاقرقرحالغتنامه دهخداعاقرقرحا. [ ق ِ ق َ ] (معرب ، اِ) نباتی است که در دمشق عود القرح خوانند و به یونانی فوریون و به شیرازی اکر. و نیکوترین او آن بود که تیز و محرق بود و زبان را به
عقرقوفلغتنامه دهخداعقرقوف . [ ع َ رَ ] (اِخ ) اسم مرکب مزجی است از: عقر + قوف . وآن نام قریه ای است از نواحی دجیل و با بغداد چهار فرسنگ فاصله دارد. در کنار آن تلی است خاکی که از پ
عقرقوفیلغتنامه دهخداعقرقوفی . [ ع َ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به عقرقوف که قریه ای است قدیمی در بغداد. سعدبن زیدبن ودیعةبن عمروبن قیس انصاری خزرجی عقرقوفی بدین نسبت شهرت دارد. وی در عص
عاقرقرحافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگیاهی شبیه بابونه، با برگهای ریز و شاخههای نازک که مصرف دارویی دارد.
تل عقرقوفلغتنامه دهخداتل عقرقوف . [ ت َل ْ ل ُ ع َ رَ ] (اِخ ) از بناهای کیکاوس در زمین بابل . ابن البلخی آرد: بعد از کیقباد نبیره ٔ او کیکاوس ... پادشاهی بگرفت ... و در زمین بابل بن
عاقرقرحالغتنامه دهخداعاقرقرحا. [ ق ِ ق َ ] (معرب ، اِ) نباتی است که در دمشق عود القرح خوانند و به یونانی فوریون و به شیرازی اکر. و نیکوترین او آن بود که تیز و محرق بود و زبان را به
عقرقوفلغتنامه دهخداعقرقوف . [ ع َ رَ ] (اِخ ) اسم مرکب مزجی است از: عقر + قوف . وآن نام قریه ای است از نواحی دجیل و با بغداد چهار فرسنگ فاصله دارد. در کنار آن تلی است خاکی که از پ
عقرقوفیلغتنامه دهخداعقرقوفی . [ ع َ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به عقرقوف که قریه ای است قدیمی در بغداد. سعدبن زیدبن ودیعةبن عمروبن قیس انصاری خزرجی عقرقوفی بدین نسبت شهرت دارد. وی در عص
تل عقرقوفلغتنامه دهخداتل عقرقوف . [ ت َل ْ ل ُ ع َ رَ ] (اِخ ) از بناهای کیکاوس در زمین بابل . ابن البلخی آرد: بعد از کیقباد نبیره ٔ او کیکاوس ... پادشاهی بگرفت ... و در زمین بابل بن