عاقبت بخیرلغتنامه دهخداعاقبت بخیر. [ ق ِ ب َ ب ِ خ َ / خ ِ ] (ص مرکب ) آنکه پایان کار یا زندگی او بخوبی انجامد. آنکه عاقبت حال یا کار او به خیر ختم شود. در تداول است : او عاقبت بخیر م
عاقبتفرهنگ مترادف و متضادآخر، آخرکار، انتها، بالاخره، بالمال، پایان، حاصل، سرانجام، عاقبتالامر، فرجام، ماحصل، نتیجه، نهایت ≠ آغاز، بدایت
عاقبتدیکشنری فارسی به انگلیسیaftermath, destination, destiny, end, eventually, fate, fortune, issue, outcome, ramification
خوش فرجاملغتنامه دهخداخوش فرجام . [ خوَش ْ / خُش ْ ف َ ] (ص مرکب ) عاقبت بخیر. نیک انجام . خوش عاقبت . (یادداشت مؤلف ) : اگرچه راه ندهد رام باشدبپدرامد چو خوش فرجام باشد.(ویس و رامی
خوب فرجاملغتنامه دهخداخوب فرجام . [ ف َ ] (ص مرکب ) خوش انتهاء. عاقبت بخیر. خوش عاقبت : برش تنگدستی دو حرفی نوشت که ای خوب فرجام نیکوسرشت . سعدی (بوستان ).یکی را زشت خویی داد دشنام ت
کام انجاملغتنامه دهخداکام انجام . [ اَ ] (ص مرکب ) کامروا. عاقبت بخیر. کامیاب . کامران .- کام انجامی ؛ کامروائی . کامیابی . کامرانی .و تحسر همیخورم که جوان بود و منعم و متنعم و کام
حسن مآبلغتنامه دهخداحسن مآب . [ ح ُ ن ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نیکی عاقبت . عاقبت بخیر شدن . اشاره به آیه ٔ قرآن است : طوبی لهم و حسن مآب . (قرآن 29/13).بخوان تو آیه ٔ طوبی
حسن خاتمتلغتنامه دهخداحسن خاتمت . [ ح ُ ن ِ ت ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عاقبت بخیری : خاتم جم را بشارت ده به حسن خاتمت کاسم اعظم کرد از او کوتاه دست اهرمن .حافظ.