عازرلغتنامه دهخداعازر. [ زَ ] (اِخ ) نام آن مردی است که عیسی (ع ) او را بعد ازمرگ زنده کرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) : عازر ثانی منم یافته از وی حیات عیسی دلها وی است داده تنم
عازرلغتنامه دهخداعازر. [ زِ ] (اِخ ) آزر. دوست ابراهیم . (عقدالفرید ج 3 ص 90). و همان است که در قرآن آزر و پدر ابراهیم معرفی شده است : و اذ قال ابراهیم لابیه آزر أتتخذ أصناماً
اعذرلغتنامه دهخدااعذر. [ اَ ذَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از عذر. معذورتر: و ضم الیه [ الی کتاب العروض ] باباً فی علم القوافی ... و لم اره کبیر عمل و لو نسخ کتاب ابی الحسن الاخفش لک
عاذرلغتنامه دهخداعاذر. [ ذَ ] (اِخ ) نام مردی که بی ایمان مرده بود، عیسی (ع ) بعد از چهل سال او را زنده کرده مسلمان ساخته بود. (غیاث ). و رجوع به عازر شود.
عاذرلغتنامه دهخداعاذر. [ ذِ ] (ع ص ) مرد عذرخواه . (منتهی الارب ). || (اِ) رگ خون استحاضه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نشان خستگی و پلیدی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
عازریةلغتنامه دهخداعازریة. [ زَ ری ْ ی َ ] (اِخ ) قریه ٔ بیت المقدس است و در آنجاست قبرعازر که او را عیسی علیه السلام زنده کرد. (معجم البلدان ج 6 ص 95).
العازرواژهنامه آزادمرده ای را که مسیح زنده کرد اما همین شخص هنگام به صلیب کشیدن مسیح فقط تماشاچی بود.
عازریةلغتنامه دهخداعازریة. [ زَ ری ْ ی َ ] (اِخ ) قریه ٔ بیت المقدس است و در آنجاست قبرعازر که او را عیسی علیه السلام زنده کرد. (معجم البلدان ج 6 ص 95).
ارمانیوسلغتنامه دهخداارمانیوس . [ ] (اِخ ) (عازر، افندی ) الصیدلی . وی در قاهره شهرت داشت و در اداره ٔ طبی عساکر مصر صیدلی و در بیمارستان قصرالعینی اجزاچی باشی بود و در مدرسةالحکیما
لازارلغتنامه دهخدالازار. (اِخ ) (قدیس ) عازر. نام یکی از معاصرین عیسی علیه السلام و از مؤمنین وی و برادر مارثه و مریم . وی به معجزه ٔ عیسی (ع ) چهار روز پس از مرگ و آنگاه که است
لعازرلغتنامه دهخدالعازر. [ ] (اِخ ) صورت اصلی کلمه ٔ عازر است که لام آن را عرب در تداول خود انداخته ، چنانکه الماس و الکسندر و لبرنتی . (النقود العربیة ص 56).
احیاء کردنلغتنامه دهخدااحیاء کردن . [ اِح ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احیا کردن . زنده کردن : چگونه ساخت از گل مرغ عیسی چگونه کرد شخص عازر احیا. خاقانی .|| آباد کردن . عمارت کردن . آباد کرد