سرحوضلغتنامه دهخداسرحوض . [ س َح َ / حُو ] (اِ مرکب ) گویا ساحتی که عادتاً در اطراف حوضها خالی از درخت نگاه دارند نشستن را : و چهارباغهای خوش و سرحوضهای نیکو و درختهای کج خرگاهی
رک گفتنلغتنامه دهخدارک گفتن . [ رُ گ ُ ت َ ](مص مرکب ) بی پرده و صریح گفتن چیزهایی را که عادتاًدر پرده و به کنایه گویند. صدع . (یادداشت مؤلف ).
فطرتاًلغتنامه دهخدافطرتاً. [ ف ِ رَ تَن ْ ] (ع ق ) به گهر و به گوهر. (یادداشت مؤلف ). از روی فطرت و سرشت و طبیعت . عادتاً. طبعاً. صحیح تر آن است که فطرة نویسند و روی تاء گرد تنوی