عاتقةلغتنامه دهخداعاتقة. [ ت ِ ق َ ] (ع ص ) کمان کهنه ٔ سرخ رنگ . (اقرب الموارد). رجوع به عاتق و عاتک شود. || دختر جوان . مؤلف اقرب الموارد آرد: در صحاح گوید، جاریة عاتقة یعنی ش
أخَذَ علي عاتِقِهِدیکشنری عربی به فارسیبه عهده گرفت , پذيرفت , بر دوش گرفت , به گردن گرفت , گردن نهاد
عَاتِيَةٍفرهنگ واژگان قرآنطغيان کننده (از مصدر عتو به معناي طغيان و سرپيچي از اطاعت و ناسازگاري است )