عابرسبیللغتنامه دهخداعابرسبیل . [ ب ِ رِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رهگذر. مسافر. (منتهی الارب ) : ساکن خانه ٔ علوم توئی غیر تو عابر سبیل آمد.خاقانی .
راهگذریلغتنامه دهخداراهگذری . [ گ ُ ذَ ] (حامص مرکب ) عمل راهگذر. || (ص نسبی ، اِ مرکب ) عابر. عابرسبیل . راهرو. (یادداشت مؤلف ). رهگذری : [راهداران ] هر چه میخواستند از راهگذریان
عابرلغتنامه دهخداعابر. [ ب ِ ] (ع ص ) عبورکننده و راه گذرنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ).- عابر سبیل ؛ راه گذر. مسافر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به همین ترک
حق المارةلغتنامه دهخداحق المارة. [ ح َق ْ قُل ْ مارْ رَ ] (ع اِ مرکب ) حق عابر سبیل از میوه ٔ باغ و فالیز بی ادای بهای آن .
راهگذرلغتنامه دهخداراهگذر. [ گ ُ ذَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) رهگذر. گذرنده از راه . عابر. که از راه بگذرد.که از راه عبور کند. عابر سبیل : چون باسترآباد رسید مردی را دید، راهگذاری گف