ظهردیکشنری عربی به فارسیعقب , پشت (بدن) , پس , عقبي , گذشته , پشتي , پشتي کنندگان , تکيه گاه , به عقب , درعقب , برگشت , پاداش , جبران , ازعقب , پشت سر , بدهي پس افتاده , پشتي کردن , پش
حازمیلغتنامه دهخداحازمی . [ زِ ] (اِخ ) ابوالفضل منجم . صاحب نامه ٔ دانشوران آرد: وی از اکابر منجمین و حکماو از اعاظم متبحرین و فضلاست . مولد و منشای وی بغداداست در همان دیار بکس
هزللغتنامه دهخداهزل . [ هََ ] (ع مص ) لاغر گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || لاغر گردیدن مرد. || مردن شتران کسی پس از درویش شدن وی . || (اِ) بیهودگی . خلاف جد.
جالینوسلغتنامه دهخداجالینوس . (اِخ ) نام یکی از حکمای کرام . او طبیب هشتم است از طبیبان که هریک بیمثل زمان خود بوده اند اول ایشان اسقیلپیدس دوم غورس سوم مینوس چهارم برمانیدس پنجم ا
تاریخ جلالیلغتنامه دهخداتاریخ جلالی . [ خ ِ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مبداء تاریخی که به امر ملکشاه سلجوقی در ایران ایجاد شد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمه ٔ تاریخ آرد: و
بگاهلغتنامه دهخدابگاه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) پگاه . بوقت . (ناظم الاطباء). بوقت و زود.(رشیدی ). معنی ترکیبی آن بروقت است زود و شتاب . (آنندراج ). و بگه مخفف آن . می گویند بگه خیزی