ظلیملغتنامه دهخداظلیم . [ ظَ ] (اِخ ) وادیی است در نجد : من دیار کأنهن رسوم لسلیمی برامة فتریم اقفر الخِب ُّ من منازل اسما -ءَ فجنبا مقلص فظلیم .ابودؤاد الایادی (از معجم البلد
ظلیملغتنامه دهخداظلیم . [ ظَ ] (ع اِ) شترمرغ نر. اشترمرغ . نعام . نعامه . مرغ آتش خوار. رفراف . ابوالبیض . ابوالصحاری . ابوثلثین . ج ، ظِلمان ، ظُلمان ، اَظلِمة. (ذیل اقرب الموا
زلیملغتنامه دهخدازلیم . [ زَ ] (ع ص ) تیر نیک تراش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیر نیک تراشیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ظلیمانلغتنامه دهخداظلیمان . [ ظَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ ظلیم . || (اِخ ) نام دو ستاره از قدر اول بیرون صورت نهر . || ظلیمان صغیران ؛ الریال .
ظلیمةلغتنامه دهخداظلیمة.[ ظَ م َ ] (ع اِ) شیر که پیش از جغرات شدن خورده شود. یقال : سقانا ظلیمة طیبة. || دادخواهی . الظلیمة! الظلیمة!؛ فغان ! فریاد! ای داد! || ستم . (مهذب الاسما
الظلیمةلغتنامه دهخداالظلیمة. [ اَظْ ظَ م َ ] (ع صوت ) در مقام دادخواهی گویند. ای داد. فغان . فریاد از. داد از: الظلیمة الظلیمة! من امةقتلت ابن بنت نبیها، زبان حال ذوالجناح (اسب اما
ظلیمانلغتنامه دهخداظلیمان . [ ظَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ ظلیم . || (اِخ ) نام دو ستاره از قدر اول بیرون صورت نهر . || ظلیمان صغیران ؛ الریال .
ظلیمةلغتنامه دهخداظلیمة.[ ظَ م َ ] (ع اِ) شیر که پیش از جغرات شدن خورده شود. یقال : سقانا ظلیمة طیبة. || دادخواهی . الظلیمة! الظلیمة!؛ فغان ! فریاد! ای داد! || ستم . (مهذب الاسما
الظلیمةلغتنامه دهخداالظلیمة. [ اَظْ ظَ م َ ] (ع صوت ) در مقام دادخواهی گویند. ای داد. فغان . فریاد از. داد از: الظلیمة الظلیمة! من امةقتلت ابن بنت نبیها، زبان حال ذوالجناح (اسب اما
ظلاملغتنامه دهخداظلام . [ ظَل ْ لا ] (ع ص ) ظِلّیم . بسیارستم . ظلوم . ستمکارسخت . ستمکاره . || مطلق ظالم : وان اﷲ لیس بظلام للعبید. (قرآن 182/3). ج ، ظلامون . || (اِ) گیاهی است