ظلهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سایهبان.۲. آنچه سایه میاندازد، مانند درخت.۳. جایی صفهمانند که از سرما یا گرما به آن پناه میبردند.
ظُلَّةٌفرهنگ واژگان قرآنابري است سايه افکن ، و بيشتر به ابري ظلة ميگويند که عواقب ناگواري داشته باشد - سايبان
ظلةلغتنامه دهخداظلة. [ ظِل ْ ل َ ] (ع اِ)سایبان . آله . آله گاه . باران گریز. عالة : چون بت سنگین شما را قبله شدلعنت و کوری شما را ظله شد.مولوی .
ظلةلغتنامه دهخداظلة. [ ظُل ْ ل َ ] (ع اِ) سایه بان . سایه وان . سایبان تنگ که فراخ نباشد. سایه پوش . باران گریز. آله . آله گاه . عالة. || سقف . || اول ابر که سایه افکند بر تو.
ظله ساختنلغتنامه دهخداظله ساختن . [ ظُل ْ ل َ / ل ِ ت َ ] (مص مرکب ) تعویل . (تاج المصادر بیهقی ). باران گریز ساختن .
ظُلَّةٌفرهنگ واژگان قرآنابري است سايه افکن ، و بيشتر به ابري ظلة ميگويند که عواقب ناگواري داشته باشد - سايبان
ظله ساختنلغتنامه دهخداظله ساختن . [ ظُل ْ ل َ / ل ِ ت َ ] (مص مرکب ) تعویل . (تاج المصادر بیهقی ). باران گریز ساختن .
ظلةلغتنامه دهخداظلة. [ ظِل ْ ل َ ] (ع اِ)سایبان . آله . آله گاه . باران گریز. عالة : چون بت سنگین شما را قبله شدلعنت و کوری شما را ظله شد.مولوی .
ظلةلغتنامه دهخداظلة. [ ظُل ْ ل َ ] (ع اِ) سایه بان . سایه وان . سایبان تنگ که فراخ نباشد. سایه پوش . باران گریز. آله . آله گاه . عالة. || سقف . || اول ابر که سایه افکند بر تو.