ظلدیکشنری عربی به فارسیسايه , حباب چراغ يا فانوس , اباژور , سايه بان , جاي سايه دار , اختلا ف جزءي , سايه رنگ , سايه دار کردن , سايه افکندن , تيره کردن , کم کردن , زير وبم کردن , ظل ,
ذللغتنامه دهخداذل . [ ذِل ل ] (ع اِ) روش . طور. طریقه . مجری . عادت . ج ، اذلال : امور اﷲ جاریة اذلالها (یا) علی اذلالها؛ ای مجاریها. و جاء علی اذلاله ؛ به روش و طور خویش آمد.
ظِلٍّفرهنگ واژگان قرآنسايه (مقصود از ظل چيزي ، حد آن چيز است ، و به همين جهت آن را از خداي سبحان نفي و در باره غير او اثبات کردند )
ظَلَّفرهنگ واژگان قرآندائماً بود(از افعال ناقصه است که معني اش با عبارت بعدش کامل مي گردد. "ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً" :)
ظل اوللغتنامه دهخداظل اول . [ ظِل ْ ل ِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هو العقل الاول لأنّه اول عین ظهرت بنوره تعالی و قبلت صورة الکثرة التی هی شؤون الوحدة الذاتیة. کذا فی اص
ظل تماملغتنامه دهخداظل تمام . [ظِل ْ ل ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط مماس با دایره که متمم زاویه باشد.