ظفرانگیزلغتنامه دهخداظفرانگیز. [ ظَ ف َ اَ ] (نف مرکب ) پیروزی آورنده : تیغ حلم از تیغ آهن تیزتربل ز صد لشکر ظفرانگیزتر.مولوی .
ظفرانگیزفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهظفرانگیزنده؛ پیروزیآورنده؛ آنچه موجب ظفر شود: ◻︎ تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر / بل ز صد لشکر ظفرانگیزتر (مولوی: ۱۹۲).
بللغتنامه دهخدابل . [ ب َ ] (ع حرف ) حرف اضراب است و هرگاه پیش از جمله ای بیاید حرف ابتداء باشد و مفهوم آن باطل کردن معنی ماقبل خود است چون «أم یقولون به جنة، بل جأهم بالحق
تیغلغتنامه دهخداتیغ. (اِ) کارد تیز باشد و شمشیر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 231). شمشیر. (برهان ) (اوبهی ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). شمشیر و سیف و کارد و چاقو. (ناظم الاطبا
لعل قبالغتنامه دهخدالعل قبا. [ ل َ ق َ ] (ص مرکب ) دارای قبای لعل رنگ . دارای قبای سرخ : ترا میان سران کی رسد کله داری ز خون حلق تو خاکی نگشته لعل قبا. خاقانی .چشم خونین همه شب قام