ظریفیلغتنامه دهخداظریفی . [ ظَ ] (اِخ ) (شیخ عمرافندی ) از شعرای متأخر عثمانی و از مشایخ طریقت سعدیّة، از مردم روسچق . وفات 1210 هَ . ق .
ظریفیلغتنامه دهخداظریفی . [ ظَ ] (اِخ ) (محمدبیگ ) از مردم ساوه و مرید حریفی است به زمان شاه طهماسب صفوی . وی به هندوستان رفت و بدانجا حرمت بسیار دید. این بیت از اوست :دوش غوغای
ظریفیلغتنامه دهخداظریفی . [ ظَ ] (اِخ ) از شعرای دوره ٔ سلطان بایزیدخان ثانی ، از مردم قصبه ٔ کوینک . (قاموس الاعلام ).
ظریفیلغتنامه دهخداظریفی . [ ظَ ] (اِخ ) شاعری از مردم چورلی شاگرد بهشتی . او را دیوانی است به ترکی .
علی ظریفیلغتنامه دهخداعلی ظریفی . [ ع َ ی ِ ظَ ] (اِخ ) ابن عبدالباقی بن احمد رومی حنفی . مشهور به ظریفی . فقیه متوفی در حدود سال 1110 هَ . ق .او راست : نورالتقی فی شرح الملتقی ، که
علی ظریفیلغتنامه دهخداعلی ظریفی . [ ع َ ی ِ ظَ ] (اِخ ) ابن عبدالباقی بن احمد رومی حنفی . مشهور به ظریفی . فقیه متوفی در حدود سال 1110 هَ . ق .او راست : نورالتقی فی شرح الملتقی ، که
پوشتفرهنگ انتشارات معین(پُ ش ِ) (اِ.) دستمال ظریفی که بعضی در جیب کوچک سمت چپ بالای کت قرار دهند، جیب کوچک .
بافۀ عصبیneurofibrileواژههای مصوب فرهنگستانهریک از رشتههای ظریفی که در جهات مختلف از درون میانیاختۀ یک پییاخته میگذرد و به آسهها و دارینهها منتهی میشود متـ . پیبافه