ظرافت کردنلغتنامه دهخداظرافت کردن . [ ظَ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکیﱡس . به تکلف زیرکی نمودن . (منتهی الارب ).
جرافضلغتنامه دهخداجرافض . [ ج ُ ف ِ ] (ع ص ) گران جسم . سست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ).
ظرافتلغتنامه دهخداظرافت . [ ظَ ف َ ] (ع اِمص ) زیرکی . تیزدل شدن . زیرک شدن . || ماهر گردیدن . || ظرف . رجوع به ظرف شود. || چابکی . || سبکروحی . || سبکروح شدن . خوش طبعی . مزاح : درویشی به مقامی درآمد که صاحب آن بقعه کریم النفس بود، طایفه ای اهل فضل و بلاغت در صحبت او ه
ظرافتدیکشنری فارسی به انگلیسیdelicacy, delicateness, elegance, finesse, grace, gracefulness, niceness, nicety, precision, refinement, sensitiveness, subtlety
ظرافتلغتنامه دهخداظرافت . [ ظَ ف َ ] (ع اِمص ) زیرکی . تیزدل شدن . زیرک شدن . || ماهر گردیدن . || ظرف . رجوع به ظرف شود. || چابکی . || سبکروحی . || سبکروح شدن . خوش طبعی . مزاح : درویشی به مقامی درآمد که صاحب آن بقعه کریم النفس بود، طایفه ای اهل فضل و بلاغت در صحبت او ه
ظرافتدیکشنری فارسی به انگلیسیdelicacy, delicateness, elegance, finesse, grace, gracefulness, niceness, nicety, precision, refinement, sensitiveness, subtlety
ظرافتفرهنگ فارسی معین(ظَ فَ) [ ع . ظرافة ] 1 - (مص ل .) زیرک شدن . 2 - ماهر گردیدن . 3 - (اِمص .) زیرکی . 4 - مهارت . 5 - خوش زبانی ، نکته سنجی . 6 - خوش اندامی ، زیبایی .
ظرافتلغتنامه دهخداظرافت . [ ظَ ف َ ] (ع اِمص ) زیرکی . تیزدل شدن . زیرک شدن . || ماهر گردیدن . || ظرف . رجوع به ظرف شود. || چابکی . || سبکروحی . || سبکروح شدن . خوش طبعی . مزاح : درویشی به مقامی درآمد که صاحب آن بقعه کریم النفس بود، طایفه ای اهل فضل و بلاغت در صحبت او ه