زخلغتنامه دهخدازخ . [ زَ ] (اِ) آواز حزین . (شرفنامه ٔ منیری ) (رشیدی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) آواز و ناله ٔ حزین (جهانگیری ) (برهان قاطع). ناله و بانگ
زخلغتنامه دهخدازخ . [ زَ ] (اِ) مخفف ازخ . (از شرفنامه ٔ منیری ). علتی باشد که آدمی و اسب را بهم میرسد وآنرا زخ نیز گویند و بعربی ثؤلول خوانند. (برهان قاطع). علتی است که مر آ
ضخلغتنامه دهخداضخ . [ ض َخ خ ] (ع اِ) اشک . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || (اِمص ) امتداد بول . || پاشیدگی آب . (منتهی الارب ). || (مص ) چکیدن آب . (منتخب اللغات ). || شاش
زخلغتنامه دهخدازخ . [ زَخ خ ] (ع مص ) این کلمه ریشه ای است صحیح که معنی دور افکندن و چیزی را از خود جدا کردن دهد. (از مقاییس اللغة ج 3 ص 7). معنی اصلی این ماده دفع و افکندن اس
جاحظ خراسانلغتنامه دهخداجاحظ خراسان . [ ح ِ ظِ خ ُ ] (اِخ ) ابوزید احمدبن سهل بلخی (234 -322 هَ .ق .). حکیم و عالم معروفی بود که در بلخ میزیست . و اشعار زیر را در رثاء جعفرالحجة گفته ا
حافظ خرگوشیلغتنامه دهخداحافظ خرگوشی . [ ف ِ ظِ خ َ ] (اِخ ) ابوسعید، عبدالملک بن محمد نیشابوری خرگوشی . رجوع به عبدالملک ... شود.
ناظر خرجلغتنامه دهخداناظر خرج . [ ظِ رِ خ َ / ظِ خ َ] (اِ مرکب ) ناظر هزینه . رجوع به ناظر هزینه شود.