ظاهر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ر کردن، آشکار ساختن (کردن)، برملا کردن، آفتابی کردن، فاش کردن، افشا کردن، برهنه کردن، کشف کردن اظهار چیزی کردن، برزبان آوردن
پدید کردنلغتنامه دهخداپدید کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ظاهر کردن . اظهار کردن . آشکار کردن . ابراز. هویداکردن . بیان کردن . بوح . ضرب . (تاج المصادر بیهقی ). شرح . انصراح . شرع