طیف پخشیدهdiffuse spectrumواژههای مصوب فرهنگستانطیفی با خطوط بسیار پهن که پهنشدگی آنها ناشی از برخورد نیست
طیففرهنگ مترادف و متضاد۱. خشم، غضب ۲. جنون، دیوانگی ۳. پیکر خیالی، شبح، صورت موهوم ۴. وسوسه، خیال، وهم، توهم ۵. بیناب ۶. بدخیالی، بداندیشی
طیفلغتنامه دهخداطیف . [ طَ ] (ع اِ) خشم . غضب . || جنون . دیوانگی . || خیال . خیالة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیکر خیالی محسوس غیرقابل لمس . شبح . صورت که به خواب بینند. (الس
خط سحابیnebular lineواژههای مصوب فرهنگستانخط گسیلی (emission line) حاصل از خطهای ممنوع که در طیف سحابیهای پخشیده دیده میشود
رنگلغتنامه دهخدارنگ . [ رَ ] (اِ) لون . (برهان قاطع). اثر نور که بر ظاهر اجسام نمایشهای مختلف می دهد، بعربی لون گویند. (فرهنگ نظام ). لون یعنی اثر مخصوصی که در چشم از انعکاس اش
خورشیدلغتنامه دهخداخورشید. [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) (از: خور+ شید) خور. مهر. هور. شمس . شارق . بیضاء. شید. (مهذب الاسماء).روز. غزاله . (یادداشت بخط مؤلف ). ستاره ای که جاذبه ٔ گرانش