طیارهلغتنامه دهخداطیاره . [ طَی ْ یا رَ / رِ ] (از ع ، اِ) کشتی سریع تیزرو. (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ). نوعیست از کشتی . ج ، طیارات . (مهذب الاسماء). کشتی و جهاز تیزرو را گ
طیارةلغتنامه دهخداطیارة. [ رَ ] (ع اِمص ) پاکیزگی . || ظرافت . خوبی . شدت . سختی . || متانت . || ارج . قدر و قیمت . || پردلی . شجاعت . || (ص ) گیج . || (اِمص ) حالت و هیئت گیجی .
آتش فشانلغتنامه دهخداآتش فشان . [ ت َ ف َ/ ف ِ ] (نف مرکب ) آن چیز یا آن کس که آتش افشاند.- طیاره ٔ آتش فشان ؛ کشتی که با آن نفت و آتش بدشمن می افکندند : مرکبی دریاکش و طیاره ای آت
یاقوت زایلغتنامه دهخدایاقوت زای . (نف مرکب ) زاینده ٔ یاقوت . آن که یاقوت زاید : مرکبی دریاکش و طیاره و آتش فشان دایه ای دُرپرور و دوشیزه ای یاقوت زای .منوچهری .
تحت البحریلغتنامه دهخداتحت البحری . [ت َ تَل ْ / تُل ْ ب َ ] (از ع ، ص نسبی ) که در زیر آب دریاها باشد، چون نباتات وکوههای آتش فشان . || (اِ مرکب ) اختصاصاً به نوعی کشتی جنگی اطلاق شو
قطبلغتنامه دهخداقطب . [ ق ُ ] (ع اِ)تیزی پیکان . (لسان العرب ). || مهتر و سردار قوم که مدار کار بر وی باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سپهسالار. (منتهی الارب ). صاحب الجیش
یوIoواژههای مصوب فرهنگستانیکی از چهار قمر گالیلهای و بزرگ مشتری که نزدیکترین آنها به این سیاره است و به دلیل وجود آتشفشانهای بسیار، فعالترین قمر منظومۀ شمسی شناخته میشود