طیارهفرهنگ فارسی عمید۱. [منسوخ] هواپیما.۲. (صفت) [قدیمی] = طیار۳. [قدیمی] نوعی کشتی تندرو.۴. [قدیمی] پرنده.
طیارهلغتنامه دهخداطیاره . [ طَی ْ یا رَ / رِ ] (از ع ، اِ) کشتی سریع تیزرو. (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ). نوعیست از کشتی . ج ، طیارات . (مهذب الاسماء). کشتی و جهاز تیزرو را گویند. (برهان ). || ترازوی راست . (مهذب الاسماء). قسمی ترازو. || (ص ) کنایه از اسب
سوخت تایریtire-derived fuelواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سوخت که از خرد کردن تایرهای فرسوده به دست میآید
تارهتارهشدگیwhiskering, zinc whiskeringواژههای مصوب فرهنگستانرشد آهسته و بسیار نازک فلز به حالت تاریشکل بر روی سطوح فلزی خاص که تحت تنش داخلی ناشی از آبکاری در دمای پایین یا در نتیجۀ تأثیر محلولهای برّاقکننده ایجاد شدهاند؛ این رشد موجب کاهش تنش داخلی و نیز ایجاد اتصال کوتاه الکتریکی در هنگام عبور جریان الکتریسته میشود
تارحلغتنامه دهخداتارح . [ رَ] (اِخ ) بمعنی تنبل . (قاموس کتاب مقدس ). ابن ماخور از اجداد حضرت رسول علیه السلام . (انساب سمعانی ص 4 پ ). در تورات این نام به آزر پدر حضرت ابراهیم اطلاق شده است . (قاموس الاعلام ترکی ). پدر ابراهیم خلیل علیه السلام . (منتهی الارب
تارژهلغتنامه دهخداتارژه . [ ژِ ] (اِخ ) گی - ژان - باتیست . رجل سیاسی فرانسه . وی در سال 1733 م . در پاریس متولد شد و به سال 1807 م . در «مولیر» درگذشت . وی در سال 1752 م . از پاریس به نمایندگ