طُمِسَتْفرهنگ واژگان قرآنمحو ونابود شد (از کلمه طمس به معناي آن که چيزي به طرف پوسيدگي و کهنه شدن دگرگوني يابد)
طمستانلغتنامه دهخداطمستان . [ طَ م َ ] (اِخ ) (بلفظ تثنیه ، شاید از طم و ستان مانند دهستان و مانند آن ) شهری است در فارس و گروهی از رواة بدانجا منسوبند. (معجم البلدان ).
طَمَسْنَافرهنگ واژگان قرآنمحو ونابود کرديم (از کلمه طمس به معناي آن که چيزي به طرف پوسيدگي و کهنه شدن دگرگوني يابد در عبارت "وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا "محو ونابود مي کنيم ، معني مي شود
طمسفرهنگ مترادف و متضاد۱. نابود، هلاک ۲. محو کردن ۳. ناپدید شدن ۴. ناپدید کردن، ناپیدا کردن ۵. هلاک کردن، نابود کردن ۶. دوریگزیدن
طرستوجلغتنامه دهخداطرستوج . [ طَ رَ ] (معرب ، اِ) نوعی از ماهی دریائی باشد. گویند خوردن آن شبکوری ببرد. (برهان )(آنندراج ). ترستوج نیز گویند، و آن ماهی دریائی بود، و به یونانی طری
طمستانلغتنامه دهخداطمستان . [ طَ م َ ] (اِخ ) (بلفظ تثنیه ، شاید از طم و ستان مانند دهستان و مانند آن ) شهری است در فارس و گروهی از رواة بدانجا منسوبند. (معجم البلدان ).
ابوالعباسلغتنامه دهخداابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) باوردی نیشابوری . او در مائه ٔ چهارم میزیست . و صحبت شبلی و شیخ ابوبکر طمستانی را دریافت . رجوع بنامه ٔ دانشوران ج 2 ص
طمسلغتنامه دهخداطمس . [ طَ ] (ع مص ) ناپدید کردن . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر). ناپیدا کردن . ناپدید کردن و ناپیدا شدن (لازم و متعدی ). (منتهی الارب ) : جبرئیل بادی در روی ای
حجةالاسلاملغتنامه دهخداحجةالاسلام . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ ] (اِخ ) آخوند ملامحمد پسر حسین تبریزی ممقانی . شاگرد رشید و تلمیذ بلافصل شیخ احمدبن زین الدین احسائی است . فقیه و محدث و حکی
استانلغتنامه دهخدااستان . [ اِ ] (اِ) مزید مقدّم بعض امکنه ، مانند: اِستان البهقباذ الاسفل . اِستان ُالبهقباذ الاعلی . اِستان ُالبهقباذ الاوسط. اِستان ُ سُو. اِستان ُالعال . (معج