طيراندیکشنری عربی به فارسیهواپيمايي , هوانوردي , گريز , پرواز , مهاجرت (مرغان يا حشرات) , عزيمت , پرواز کردن , فرارکردن , کوچ کردن , يک رشته پلکان , سلسله , پرواز کننده , پردار , سريع ال
تیرانلغتنامه دهخداتیران . (اِخ ) دهی از دهستان بربرود است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 343 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
تیرانلغتنامه دهخداتیران . (اِخ ) دهی از بخش راور شهرستان کرمان است که 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
تیرانلغتنامه دهخداتیران . (اِخ ) دهی از دهستان کرون است که در بخش نجف آباد شهرستان اصفهان واقع است و 6100 تن سکنه ومعدن قلع دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
طبرانلغتنامه دهخداطبران . [ طَ ب َ ] (اِخ ) دهی است بسرحد قومس . (منتهی الارب ). شهری است بسرحد قومس . (معجم البلدان ). طابران . یکی از دو شهری بود که مجموع آنها را طوس مینامیده
طبرانیلغتنامه دهخداطبرانی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) ابوالقاسم سلیمان بن احمدبن ایوب بن مطیر اللخمی الشامی . از محدثان بزرگ و مولد او به طبریه ٔ شام بوده ، بسال 260 هَ . ق . وی به حجاز،
طبرانیلغتنامه دهخداطبرانی . [ طَ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به طبریه که قصبه ای است به اُردن . از آن قصبه است حافظ ابوالقاسم سلیمان بن احمد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). منسوب است به
طرآنلغتنامه دهخداطرآن . [ طُرْ ] (اِخ ) کوهی است که کبوتر بسیار در آنجا باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و منظور از حمام الطرآنی ، کبوتر منسوب بدان کوه است . ابوحاتم گفته که عام