طوطاق اغریوسلغتنامه دهخداطوطاق اغریوس . [ اِ ] (معرب ، اِ مرکب ) لغتی است یونانی و معنی آن بعربی حماض البری است و آن رستنی باشد که حماض البقر و سلق بری هم گویند و آن را حماض اغریون هم خ
طوطاق اغریونلغتنامه دهخداطوطاق اغریون . [ اِ ] (معرب ، اِ مرکب ) به یونانی حماض بری است و جبلی را نیز گفته اند و سلق بری و سلق جبلی نیز گفته اند،و معروف نزد اهل شیراز باطلیموس است . (فه
طیطاقلغتنامه دهخداطیطاق . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان سارال بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج در 25 هزارگزی جنوب باختری دیواندره و 6 هزارگزی کانی کبود. کوهستانی و سردسیر با 95 تن سکنه .
طباقفرهنگ انتشارات معین(طِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) سنجیدن و موافق کردن دو چیز با هم . 2 - (ص .) مطابق ، برابر.
طوطاق اغریونلغتنامه دهخداطوطاق اغریون . [ اِ ] (معرب ، اِ مرکب ) به یونانی حماض بری است و جبلی را نیز گفته اند و سلق بری و سلق جبلی نیز گفته اند،و معروف نزد اهل شیراز باطلیموس است . (فه
آغریوسلغتنامه دهخداآغریوس . (یونانی ، اِ) حلیمو. حماض البقر. سلق برّی . سلق جبلی . جلناق . آزاددارو. ترشینک . طوطاغ آغرس . سرخ پای . هلموت .
ابویوسفلغتنامه دهخداابویوسف . [ اَ بو س ُ ] (اِخ ) یعقوب بن ابراهیم بن حبیب بن اسعد کوفی انصاری . مولد او بکوفه به سال 113 هَ . ق . او در کودکی از پدر یتیم ماند و مادر بعلت تنگدستی
سرایلغتنامه دهخداسرای . [ س َ ] (اِ) سَرا. خانه که به عربی بیت خوانند. (برهان ). خانه . (آنندراج ) (رشیدی ). دار. (منتهی الارب ) (دهار) (المنجد). منزل . (منتهی الارب ) : دور مان
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مکنی به ابوریاش . یاقوت در معجم الادباء (ج 1 ص 74) گوید: بخط حمیدی از آنچه روایت کرده است از تنوخی در کتاب نشوارالمحاضره ، ی