طوسیسلغتنامه دهخداطوسیس . (معرب ، اِ) به قول مؤلف حاوی فقاح اذخر است . فقاح اذخر. (فهرست مخزن الادویه ).
توشزلغتنامه دهخداتوشز. [ ت َ وَش ْ ش ُ ] (ع مص ) آماده شدن چیزی را.یقال : توشز للشر؛ یعنی آماده گردید بدی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
توصیصلغتنامه دهخداتوصیص . [ ت َ ] (ع مص ) تنگ بستن زن ، روی بند خود را چنانکه جز چشم وی نتواند دید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || استوار کردن کار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
پسیل توسیسلغتنامه دهخداپسیل توسیس . [ پْسی / پ ِ ] (اِخ ) نام جزیره ای در رود سند که اسکندر در آن فرود آمد و قربانی کرد. جزیره ٔ مذکور بگفته ٔ آرّیان چشمه ها و بندر مناسبی داشت و آریان آنرا سیلوت یا کیلّوت نامیده است . (کتاب 6 فصل
توشوشلغتنامه دهخداتوشوش . [ ت َ وَ وُ ] (ع مص ) جنبیدن قوم . || پس و پیش شدن و زیر و زبر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).