طوبینلغتنامه دهخداطوبین . [ طَ ] (معرب ، اِ) از کلمه ٔ اسپانیائی توپو. موش کور. ج ، طوابین . (دزی ج 2 ص 66).
توبینلغتنامه دهخداتوبین . (اِخ ) دهی از دهستان چهاردانگه است که در بخش هوراند شهرستان اهر واقع است و 122 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
طوبینشینفرهنگ مترادف و متضادبهشتی، طوبیآشیان، بهشتیمکان، جنتمکان، خلدآشیان، فردوسمکان ≠ دوزخ نشین، دوزخی
طوبیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهشت، پردیس، جنت، فردوس، خلد، نعیم ≠ دوزخ ۲. خیر، سعادت ۳. پاک، پاکیزه ۴. نیکو ۵. خوشبو، معطر ≠ بدبو ۶. خوشی ۷. خوشا ۸. پاکتر، پاکیزهتر
طوبیالغتنامه دهخداطوبیا. (اِخ ) غلام عمونی که پیشوای مخالفان بنای هیکل ثانی بود. چون وی از دختران اعیان و اشراف در سلک ازدواج خود میداشت بدان لحاظ همواره با بزرگان یهود مراسله و
طوبیالغتنامه دهخداطوبیا. (اِخ ) لاوی که یهوشافاط برای تعلیم به یهودا ببلاد یهودا فرستاد. (قاموس کتاب مقدس ).
طوبیالغتنامه دهخداطوبیا. (اِخ ) غلام عمونی که پیشوای مخالفان بنای هیکل ثانی بود. چون وی از دختران اعیان و اشراف در سلک ازدواج خود میداشت بدان لحاظ همواره با بزرگان یهود مراسله و
طوبیالغتنامه دهخداطوبیا. (اِخ ) لاوی که یهوشافاط برای تعلیم به یهودا ببلاد یهودا فرستاد. (قاموس کتاب مقدس ).