طَوَّافُونَفرهنگ واژگان قرآنبسيار دور زنندگان - بسیار طواف کنندگان(معناي طواف کردن ، دور چيزي گردش کردن است ، که از يک نقطه نسبت به آن چيز شروع شود و به همان نقطه برگردد)
طوغونلغتنامه دهخداطوغون . (اِخ ) پسر ایلکای نویان سردار مغولی اباقا که در جنگ ابلستین (ناحیتی به مشرق قیساریه ) میان لشکر مغول و معین الدین پروانه از یک سو و بیبرس از سوی دیگر رو
خواجه طاغونلغتنامه دهخداخواجه طاغون . [ خوا / خا ج َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل . آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زر
طوغونلغتنامه دهخداطوغون . (اِخ ) پسر ایلکای نویان سردار مغولی اباقا که در جنگ ابلستین (ناحیتی به مشرق قیساریه ) میان لشکر مغول و معین الدین پروانه از یک سو و بیبرس از سوی دیگر رو
خواجه طاغونلغتنامه دهخداخواجه طاغون . [ خوا / خا ج َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل . آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زر
باز سفیدلغتنامه دهخداباز سفید. [ زِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی باز که به ترکی آنرا طویغون گویند.(شعوری ج 1 ص 156). زُرق . (قطر المحیط) : باز سفید روضه ٔ انسی ، چه فاید
طاعوندیکشنری عربی به فارسیافت , بلا , سرايت مرض , طاعون , بستوه اوردن , ازار رساندن , دچار طاعون کردن