طهورلغتنامه دهخداطهور. [ طَ ] (ع مص ) طهارت کردن . (منتهی الارب ). پاک کردن . پاکیزه ساختن . || (اِ) آب دستی آنچه بدان طهارت کنند. (منتهی الارب ). || (ص ) پاک کننده . (منتهی الا
طهورفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. طهارت؛ پاک کردن؛ پاکیزه کردن.۲. (صفت) آنچه با آن طهارت میکنند؛ آنچه سبب پاکی میشود؛ آنچه با آن چیزی را میشویند و پاک میکنند، مانند آب.
تهورلغتنامه دهخداتهور. [ ت َ هََ وْ وُ ] (ع مص ) فرودریدن بنا. تهیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منهدم شدن و فروریختن بنا. (فرهنگ فارسی معین )
تهوردیکشنری فارسی به انگلیسیaudacity, bravery, courage, daring, dauntlessness, derring-do, valiance, valor
طهورافرهنگ نامها(تلفظ: tahurā) (عربی) از واژههای قرآنی (و انزلنا من السماء ماء طهورا) به معنی پاک کننده ، تطهیر کننده ؛ (به مجاز) پاک و پاکیزه.
بی طهورلغتنامه دهخدابی طهور. [ طَ ] (ص مرکب ) ناپاک . بی طهارت : غره مشو بدانکه ترا طاهر است نام طاهر نباشد آنکه پلید است و بی طهور. ناصرخسرو.رجوع به طهور شود.
ابوداود طهوریلغتنامه دهخداابوداود طهوری . [ اَ وو دِ طَ هََ ] (اِخ ) ابن عیسی بن مسلم . او از ابوالجارود روایت کند.
طهورافرهنگ نامها(تلفظ: tahurā) (عربی) از واژههای قرآنی (و انزلنا من السماء ماء طهورا) به معنی پاک کننده ، تطهیر کننده ؛ (به مجاز) پاک و پاکیزه.
بی طهورلغتنامه دهخدابی طهور. [ طَ ] (ص مرکب ) ناپاک . بی طهارت : غره مشو بدانکه ترا طاهر است نام طاهر نباشد آنکه پلید است و بی طهور. ناصرخسرو.رجوع به طهور شود.
ابوداود طهوریلغتنامه دهخداابوداود طهوری . [ اَ وو دِ طَ هََ ] (اِخ ) ابن عیسی بن مسلم . او از ابوالجارود روایت کند.
پاکلغتنامه دهخداپاک . (ص ) طاهر. طاهرة. طهور. نمازی . طیّب . طیّبة. نقی ّ. نقیّة. زَکی . بی آلایش .مُطیَّب . مُطَهّر. مُنَقّح . پاکیزه . نظیف . نظیفة. مهذّب . مهذّبة. نزه . نَز