طهارت کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تطهیر کردن، طاهر کردن، طهارت گرفتن ۲. وضو کردن، غسل کردن ۳. پاک کردن، نجاستزدایی کردن
طهارت کردنلغتنامه دهخداطهارت کردن . [ طَ رَ ک َ دَ ](مص مرکب ) پاک ساختن آدمی کالبد یا عضوی از اعضاء خویشتن را یا چیزهای دیگری را از پلیدیهای آشکارا و ظاهری : طَهور؛ طهارت کردن . (منت
گاوکون کردنلغتنامه دهخداگاوکون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از طهارت کردن و ریدن . (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ) : آن خداوندی که بر ریش بداندیشان اوگاوکون کردن نداند کس مگر تکلک ب
طهورلغتنامه دهخداطهور. [ طَ ] (ع مص ) طهارت کردن . (منتهی الارب ). پاک کردن . پاکیزه ساختن . || (اِ) آب دستی آنچه بدان طهارت کنند. (منتهی الارب ). || (ص ) پاک کننده . (منتهی الا
فضیضلغتنامه دهخدافضیض . [ ف َ ] (ع ص ، اِ) ریزه ٔ چیزی . (منتهی الارب ). شکسته . (از اقرب الموارد). || آنچه منتشر و پراکنده شود از آب در وقت طهارت کردن . (منتهی الارب ). || آب خ
تنطسلغتنامه دهخداتنطس . [ ت َ ن َطْ طُ ] (ع مص ) نیک پاکیزه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سخت احتیاط کردن در طهارت و در کلام و طعام و جامه و در جمیع امور. |