طمسفرهنگ مترادف و متضاد۱. نابود، هلاک ۲. محو کردن ۳. ناپدید شدن ۴. ناپدید کردن، ناپیدا کردن ۵. هلاک کردن، نابود کردن ۶. دوریگزیدن
طمسلغتنامه دهخداطمس . [ طَ ] (ع مص ) ناپدید کردن . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر). ناپیدا کردن . ناپدید کردن و ناپیدا شدن (لازم و متعدی ). (منتهی الارب ) : جبرئیل بادی در روی ای
طمسفرهنگ انتشارات معین(طَ مْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) ناپدید کردن . 2 - هلاک کردن . 3 - (مص ل .) محو شدن .
طمثلغتنامه دهخداطمث . [ طَ ] (ع مص ) برداشتن دوشیزگی . بکارت بردن . (منتخب اللغات ). آرمیدن با زن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (دهار) (تاج المصادر). || ریمناکی . خلاف طُهر. ریمناک
طُمِسَتْفرهنگ واژگان قرآنمحو ونابود شد (از کلمه طمس به معناي آن که چيزي به طرف پوسيدگي و کهنه شدن دگرگوني يابد)
طَمَسْنَافرهنگ واژگان قرآنمحو ونابود کرديم (از کلمه طمس به معناي آن که چيزي به طرف پوسيدگي و کهنه شدن دگرگوني يابد در عبارت "وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا "محو ونابود مي کنيم ، معني مي شود
طمستانلغتنامه دهخداطمستان . [ طَ م َ ] (اِخ ) (بلفظ تثنیه ، شاید از طم و ستان مانند دهستان و مانند آن ) شهری است در فارس و گروهی از رواة بدانجا منسوبند. (معجم البلدان ).
طُمِسَتْفرهنگ واژگان قرآنمحو ونابود شد (از کلمه طمس به معناي آن که چيزي به طرف پوسيدگي و کهنه شدن دگرگوني يابد)
طَمَسْنَافرهنگ واژگان قرآنمحو ونابود کرديم (از کلمه طمس به معناي آن که چيزي به طرف پوسيدگي و کهنه شدن دگرگوني يابد در عبارت "وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا "محو ونابود مي کنيم ، معني مي شود
طمستانلغتنامه دهخداطمستان . [ طَ م َ ] (اِخ ) (بلفظ تثنیه ، شاید از طم و ستان مانند دهستان و مانند آن ) شهری است در فارس و گروهی از رواة بدانجا منسوبند. (معجم البلدان ).