طلقاءلغتنامه دهخداطلقاء. [ طُ ل َ ] (ع ص ، اِ) از بند رها کردگان . (ربنجنی ). ج ِ طلیق . (مهذب الاسماء): ثم ولی مروان بن الحکم طرید لعین رسول اﷲ و ابن لعینه فاسق فی بطنه و فرجه .
تلقاءلغتنامه دهخداتلقاء. [ ت ِ ] (ع اِ) دیدار، اسم مصدر است . ... سوی . برابر و مقابل . یقال : توجه تلقاء النار و تلقاء فلان . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از
تلقاعلغتنامه دهخداتلقاع . [ ت ِ ل ِق ْ قا ] (ع ص ، اِ) مرد بسیارسخن . تلقاعة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد بسیارآهوکننده مردم را. (از اقرب الموارد). رجوع به تلقاعة شود.
تلقاءفرهنگ انتشارات معین(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دیدار کردن ، رو به رو شدن . 2 - (اِمص .) دیدار. 3 - جای دیدار.
طلاءدیکشنری عربی به فارسیلا ک والکل , رنگ لا کي , لا ک والکل زدن , رنگ کردن , نگارگري کردن , نقاشي کردن , رنگ شدن , رنگ نقاشي , رنگ
طرقاءلغتنامه دهخداطرقاء. [ طَ ] (ع ص ) تأنیث اَطْرَق . رکبة طرقاء؛ زانوئی سست . (مهذب الاسماء). ظاهراً این معنی فقط در وصف شتر و اسب مستعمل باشد.
طلاءلغتنامه دهخداطلاء. [ طِ ] (ع اِ) قطران . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). طِلا. هرچه آن را درمالند بر جائی .(منتهی الارب ). هرچه آن را بمالند. (منتخب اللغات ). آنچه براندایند
طلاءلغتنامه دهخداطلاء. [ طُ ] (ع اِ) پوست تنک مانند که از باد بر خون فراهم آید. (منتهی الارب ). پوست تنک که بالای خون باشد. (منتخب اللغات ). قشر دم . (فهرست مخزن الادویه ).
طلیقلغتنامه دهخداطلیق . [ طَ ] (ع ص ) خنده روی . (منتهی الارب ). گشاده روی . (منتهی الارب ) (دهار). || از قید رسته . (منتهی الارب ). رهاشده ٔ از بند. (منتخب اللغات ). رهاکرده .
عتقیونلغتنامه دهخداعتقیون . [ ع ُ ت َ قی یو ] (اِخ ) منسوب اند به عُتَقاء، یعنی عبداﷲبن بشر صحابی و حارث بن سعید محدث و عبدالرحمان بن فضل قاضی و عبدالرحمن بن فضل بن قاسم صاحب مالک