طلسةلغتنامه دهخداطلسة. [ طُ س َ ] (ع اِ) رنگ خاکی که بسیاهی زند. (از اقرب الموارد). || ابرنازک . رجوع به طُلَس شود. (از ذیل اقرب الموارد).
طاسةدیکشنری عربی به فارسیکاسه , جام , قدح , باتوپ بازي کردن , مسابقه وجشن بازي بولينگ , کاسه رهنما(دستگاه ابزارگيري)
طلقةدیکشنری عربی به فارسیگلوله , تير , ساچمه , رسايي , پرتابه , تزريق , جرعه , يک گيلا س مشروب , فرصت , ضربت توپ بازي , منظره فيلمبرداري شده , عکس , رها شده , اصابت کرده , جوانه زده
کلسةلغتنامه دهخداکلسة. [ ک ُ س َ ] (ع اِ) تیرگی مایل به سپیدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رنگی است مانند طُلسَة . (از اقرب الموارد).
طلسلغتنامه دهخداطلس . [ طُ ل َ ] (ع اِ) ابر نازک . یقال : ما فی السماء طلسةٌ و طلس . (از ذیل اقرب الموارد).
ابوالعلاءلغتنامه دهخداابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) معرّی . احمدبن عبداﷲبن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن احمدبن سلیمان بن داود المطهربن زیادبن ربیعةبن الحارث بن ربیعه ٔ تنوخی معری
تعويذةدیکشنری عربی به فارسیطلسم , دوا يا چيزي که براي شکستن جادو و طلسم بکار ميرود , چيز خوش يمن , نظر قرباني