طلب کارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که پول یا کالایی از کسی طلب دارد؛ بستانکار.۲. [قدیمی] خواهان؛ خواستار: ◻︎ طلبکار باید صبور و حمول / که نشنیدهام کیمیاگر عجول (سعدی۱: ۱۰۵)، ◻︎ کهومه ط
طلبکارگویش اصفهانی تکیه ای: telabkâr طاری: telabkâr طامه ای: telabkâr طرقی: telabkâr کشه ای: telabkâr نطنزی: telabkâr
خداطلبلغتنامه دهخداخداطلب . [ خ ُ طَ ل َ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ خدا. طلب کننده ٔ خدا. جستجوکننده ٔ خدا. کنایه از باایمان و متقی است . صوفیان را عقیده آن است که در هرچه نگرند روی حق