۱. طلب کردن؛ خواستن: ◻︎ مرا بَدَل ز خراسان زمین یمگان است / کسی چرا طلبد مر مرا و یمگان را (ناصرخسرو: ۱۱۸).
۲. دعوت کردن.
۳. نیاز داشتن.
٤. [قدیمی] جستن.
۱. احضار کردن، خواندن
۲. تقاضا کردن، فرا خواندن،
۳. دعوت کردن، فراخوانی کردن ≠ راندن، طرد کردن
۴. خواستن، طلب کردن،
۵. جستن، جستوجو کردن
۶. اقتضا کردن، لازم داشتن
demand, exact, pray, supplicate