طلاسةلغتنامه دهخداطلاسة. [ طَل ْ لا س َ ] (ع اِ) لته ٔ پاک کردن لوح . (منتهی الارب ). تخته پاک کن . کهنه . رُکو که بدان لوح پاک کنند. کهنه که با آن نوشته ٔ لوح را سترند. هرچه بدا
طاسةدیکشنری عربی به فارسیکاسه , جام , قدح , باتوپ بازي کردن , مسابقه وجشن بازي بولينگ , کاسه رهنما(دستگاه ابزارگيري)
لتهلغتنامه دهخدالته . [ ل َت َ / ت ِ / ل َت ْ ت َ / ت ِ ] (اِ) کهنه . خرقه . پینه . قطعه ای از جامه ٔ کهن یا نو. ژنده . پاره ٔ جامه . (برهان ). فرام . فرامه . رُکو. رکوه . روکا