طلابرلغتنامه دهخداطلابر. [ طَ ب َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت . در 6هزارگزی شمال خاوری رودبار و خاور سفیدرود. کوهستانی و معتدل و مالاریائی با 150 تن
طابرانیلغتنامه دهخداطابرانی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به طابران (طوس ). و آن یکی از دو شهری است که مجموع آندو را طوس مینامیده اند. گاه الف آن را حذف کنند. ولی صحیح همان طابران است
طابرانلغتنامه دهخداطابران . [ ب َ ] (اِخ ) طبران . یکی از دو شهر باستانی طوس . طابران و نوقان ، که مجموعاً طوس نامیده میشدند. (مراصد الاطلاع نقل به معنی ). || یاقوت در معجم البلدا
طابرانیلغتنامه دهخداطابرانی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به طابران (طوس ). و آن یکی از دو شهری است که مجموع آندو را طوس مینامیده اند. گاه الف آن را حذف کنند. ولی صحیح همان طابران است
طابرانلغتنامه دهخداطابران . [ ب َ ] (اِخ ) طبران . یکی از دو شهر باستانی طوس . طابران و نوقان ، که مجموعاً طوس نامیده میشدند. (مراصد الاطلاع نقل به معنی ). || یاقوت در معجم البلدا
طابرانلغتنامه دهخداطابران . [ ب َ ] (اِخ ) یکی از نقاط قلمرو ابوخزیمه بوده است . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو).
طرابرزنلغتنامه دهخداطرابرزن . [ ] (اِخ ) این صورت در سفرنامه ٔ ناصرخسرو آمده است و چنین : پس از این شهر[ طرابلس ] برفتم همچنان بر طرف دریا رو سوی جنوب به یکی فرسنگی حصاری دیدم که آ
طلابلغتنامه دهخداطلاب . [ طَل ْ لا ] (ع ص ) بسیار جوینده . بسیار خواهنده . ج ، طلابون . || (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).