طلائیلغتنامه دهخداطلائی . [ طَ ] (ص نسبی ) برنگ طلا. زرد براق . صاحب آنندراج گوید: طلائی ؛ رنگ زرد و نسبت آن با عشاق شایع است و هندیان به معشوق نسبت دهند و عجب آنکه محسن تأثیر ک
طلائیلغتنامه دهخداطلائی . [ طِ ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل در 12هزارگزی شمال ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان . جلگه و گرم و معتدل با 101 تن سکنه . آب آن از رودخان
حسین طلائیلغتنامه دهخداحسین طلائی . [ ح ُ س ِ طَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاده ٔ بخش دلفان شهرستان خرم آباد. ناحیه ای است واقع در 9هزارگزی خاور نورآباد وشش هزارگزی خاور راه خرم آباد
حسین پاشنه طلائیلغتنامه دهخداحسین پاشنه طلائی . [ ح ُ س َ ن ِ ن ِ طَ ] (اِخ ) ابن اسماعیل یزدی . حاشیه بر حاشیه ٔ تهذیب از ملا عبداﷲ یزدی دارد. (ذریعه ج 6 ص 60).
حسین طلائیلغتنامه دهخداحسین طلائی . [ ح ُ س ِ طَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاده ٔ بخش دلفان شهرستان خرم آباد. ناحیه ای است واقع در 9هزارگزی خاور نورآباد وشش هزارگزی خاور راه خرم آباد
حسین پاشنه طلائیلغتنامه دهخداحسین پاشنه طلائی . [ ح ُ س َ ن ِ ن ِ طَ ] (اِخ ) ابن اسماعیل یزدی . حاشیه بر حاشیه ٔ تهذیب از ملا عبداﷲ یزدی دارد. (ذریعه ج 6 ص 60).
اشرفیلغتنامه دهخدااشرفی .[ اَ رَ ] (اِ) هر سکه ٔ طلائی ایران که نام دیگر کتابیش «درست » است . وجه تسمیه ٔ اشرفی معلوم نیست و شایداشرف نام شاهی بوده در قدیم و به اسم او آن سکه مسم
زرفاملغتنامه دهخدازرفام . [ زَ ] (ص مرکب ) طلائی . طلائی رنگ . زرگون . به رنگ زرد : چو رنگین رخ شاه زرفام گشت جهان تیره در پیش بهرام گشت .فردوسی .گفت که خاقانیا روی تو زرفام نیست