طللغتنامه دهخداطل . [ طُل ل ] (ع اِ) گردن . || یک خوردنی از شیر. (منتهی الارب ). ج ، طلل . || شیر. (منتخب اللغات ). شیر. و منه یقال : ما بالناقة طل ؛ ای ما بها لبن ٌ. (مهذب ال
طللغتنامه دهخداطل . [ طَل ل ] (ع اِ) باران ریزه . (منتهی الارب )(منتخب اللغات ). سبکترین و ضعیفترین باران . نم . (منتهی الارب ). شب نم . (منتخب اللغات ). فوق نم و کم از باران
طللغتنامه دهخداطل . [ طَل ل ] (ع مص ) دیرداشت وام . امروز و فردا کردن غریم خود را. (منتهی الارب ). || کمی شیر ناقة. (منتهی الارب ). کم شدن شیر ناقه . (منتخب اللغات ). || سخت ر
تللغتنامه دهخداتل . [ ] (اِخ ) در دوم تواریخ ایام 27:3 عوفل نامیده شده است و در میان وادی پنیرفروشان و وادی قدرون واقع است و بواسطه ٔ محل طبیعی آن و برجی که در آنجا میباشدبغای
تللغتنامه دهخداتل . [ ت َل ل ] (ع اِ) توده ٔ خاک و توده ٔ ریگ و پشته . ج ، تِلال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قطعه زمینی که از اطراف خود کمی بلندتر باشد جمع آن تلال و تُلو
تللغتنامه دهخداتل . [ ت َل ل ] (ع مص ) بر روی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بر زمین زدن کسی را یا برگردن و روی افکندن او را. (منتهی الارب )
طَلٌّفرهنگ واژگان قرآنباران ملایم (کلمه طل به معناي باران است و فرقش با کلمه مطر اين است که مطر به معناي باران معمولي است ، و طل به معناي باراني خفيفتر از حد معمول و کماثرتر از آن اس
طل گرفتنلغتنامه دهخداطل گرفتن . [ طُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) این کلمه از طلاطله ٔ عربی آید که بمعنی لهات یا سقوط لهات است و امروز سد کردن دانه یا خرده ای از طعام است قسمت زیرین سورا
چشم اندازدیکشنری فارسی به عربیطل عليه , فرصة , مراقبة , مشهد , منظر , منظر طبيعي , منظور , وجهة النظر
طَلٌّفرهنگ واژگان قرآنباران ملایم (کلمه طل به معناي باران است و فرقش با کلمه مطر اين است که مطر به معناي باران معمولي است ، و طل به معناي باراني خفيفتر از حد معمول و کماثرتر از آن اس
طل گرفتنلغتنامه دهخداطل گرفتن . [ طُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) این کلمه از طلاطله ٔ عربی آید که بمعنی لهات یا سقوط لهات است و امروز سد کردن دانه یا خرده ای از طعام است قسمت زیرین سورا