طفاوهفرهنگ فارسی عمید۱. خسوخاشاک.۲. کف روی آب یا دیگ.۳. پارهای از چیزی.۴. دایرۀ گرد ماه یا خورشید؛ هاله.
تفاوهلغتنامه دهخداتفاوه . [ ت َ وُه ْ ] (ع مص ) باهم سخن گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تکالم قوم . (از اقرب الموارد).
طفاوةلغتنامه دهخداطفاوة. [ طُ وَ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از قیس غیلان و هو منبه بن اعصربن سعدبن قیس غیلان . (منتهی الارب ). طایفه ای از قیس غیلان . (عیون الاخبار ج 3 ص 206 حاشیه ). || موضعی است به بصره و بنام قبیله ای که بدا
طفاوةلغتنامه دهخداطفاوة. [ طُ وَ ] (ع اِ) خرمن ماه . || خرمن آفتاب . (منتهی الارب ). سرای آفتاب . (مهذب الاسماء).دایره ٔ گرد آفتاب و گرد ماه و اکثر استعمال آن در دایره ای که گرد آفتاب پدید آید کنند و دایره ٔ گرد ماه را هاله گویند. (منتخب اللغات ). || کفک دیگ . (منتهی الارب ). کفی که بالای دیگ
طفاویلغتنامه دهخداطفاوی . [ طُ وی ی ] (اِخ ) ابوالمهلب هدیم بن عثمان بن عیسی بن هدیم بن عتیق طفاوی . از مردم بصره بوده است . اواز بندام بن مسکین و عبادةبن زادان و ابوهلال راسی و حمادبن سلمة و قاسم بن فضل حدانی و عبدالعزیزبن مسلم روایت دارد و ابوزرعه و ابوحاتم رازیان و گروه دیگری از وی روایت کر
طفاویلغتنامه دهخداطفاوی . [ طُ وی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به طفاوة. (انساب سمعانی ). و این طفاوة چنانکه از عیون الاخبار نقل کردیم موضعی به بصره بوده است .
خرمن آفتابلغتنامه دهخداخرمن آفتاب . [ خ ِ / خ َ م َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طُفاوة. عَجوز. (منتهی الارب ). دارالشمس . (یادداشت بخط مؤلف ).
طفاوةلغتنامه دهخداطفاوة. [ طُ وَ ] (ع اِ) خرمن ماه . || خرمن آفتاب . (منتهی الارب ). سرای آفتاب . (مهذب الاسماء).دایره ٔ گرد آفتاب و گرد ماه و اکثر استعمال آن در دایره ای که گرد آفتاب پدید آید کنند و دایره ٔ گرد ماه را هاله گویند. (منتخب اللغات ). || کفک دیگ . (منتهی الارب ). کفی که بالای دیگ
طفاوةلغتنامه دهخداطفاوة. [ طُ وَ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از قیس غیلان و هو منبه بن اعصربن سعدبن قیس غیلان . (منتهی الارب ). طایفه ای از قیس غیلان . (عیون الاخبار ج 3 ص 206 حاشیه ). || موضعی است به بصره و بنام قبیله ای که بدا