طغیالغتنامه دهخداطغیا. [ طَغ ْ / طُغ ْ ] (ع اِ) گاو ریزه . || عَلَم است مر گاو دشتی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تقیالغتنامه دهخداتقیا. [ ت َ ] (اِخ ) از شعرا و علمای ایران و از اهالی شوشتر است و به هندوستان رفت و مورد توجه اکبرشاه قرار گرفت و در دوره ٔ حکومت جهانگیر شاه بمسند صدارت رسید و
طغیانفرهنگ مترادف و متضاد۱. تمرد، خودسری، سرکشی، سرپیچی، عصیان، طغیانگری، گردنکشی، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری ≠ انقیاد، فرمانبرداری ۲. انقلاب، بلوا، شورش ۳. نافرمانی کردن، از حد خود تجاو
طغیان کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. سرکشی کردن، عصیان ورزیدن، گردنکشی کردن، نافرمانی کردن، یاغی شدن، طاغی شدن، شورش کردن ۲. بالا آمدن (سطح آب رودخانه)، سرریز کردن
طغیانلغتنامه دهخداطغیان . [ طُغ ْ ] (ع مص ) درگذشتن از اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از حد درگذشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ) : فمایزیدهم الا طغیاناً کبیراً. (قرآ
مَا طَغَىٰفرهنگ واژگان قرآنطغیان نکرد -از حد نگذشت (عبارت "مَا زَاغَ ﭐلْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ "یعنی :ديده [پيامبر آنچه را ديد] به خطا نديد و از مرز ديدن حقيقت هم درنگذشت(آنچه دیده بود حقیقت
طغیانفرهنگ مترادف و متضاد۱. تمرد، خودسری، سرکشی، سرپیچی، عصیان، طغیانگری، گردنکشی، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری ≠ انقیاد، فرمانبرداری ۲. انقلاب، بلوا، شورش ۳. نافرمانی کردن، از حد خود تجاو