طغرالغتنامه دهخداطغرا. [ طُ ] (ع اِ) طُغْری ̍. القابی باشد که بر سر فرمان پادشاهان مینویسند، و در قدیم خطی بوده است منحنی که بر سر احکام ملوک میکشیده اند. (برهان ). نوعی از خط پیچیده ٔ حروف که به آن خط بر فرمان پادشاهان القاب نویسند. ظاهراً این لفظ ترکی است ، در مناظرالانشاء نوشته که : طغرا خ
تیغگرایلغتنامه دهخداتیغگرای . [ گ َ / گ ِ ] (نف مرکب ) جنگ آور. شمشیرزن : هم در آن مرکبان گردسرین هم در آن سرکشان تیغگرای .ابوالفرج رونی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
طغرافرهنگ فارسی عمید۱. چند خط منحنی تودرتو که اسم شخص در ضمن آن گنجانیده میشود و بیشتر در روی مسکوکات یا مهر اسم نقش میکنند. در قدیم بر سر نامهها و فرمانها مینگاشتند: ◻︎ به طاق آن دو ابروی خمیده / مثالی را دو طغرا برکشیده (نظامی۲: ۲۹۰).۲. [مجاز] فرمان؛ حکم.۳. [مجاز] ابروی خوبرویان.
طغرالغتنامه دهخداطغرا. [ طُ ] (اِخ ) تخلص شاعری است از مشهد مقدس ، صاحب دیوان و مثنوی و منشآت که اکثر اشعارش در این کتاب به طریق استناد مذکور است . (آنندراج ).
طغرائیلغتنامه دهخداطغرائی . [ طُ ] (اِخ ) عزیزالدین ، افضل الممالک ابوالفتوح علی بن فضل اﷲ الطغرائی . در تتمه ٔ صوان الحکمة، این عنوان را در ضمن ترجمه ٔ نجیب الدین ابوبکر طبیب نیشابوری آورده و گفته است که عزیزالدین طغرائی درباره ٔ نجیب الدین طبیب گوید: کل مریض مر هذا الفاضل علی باب داره فضلاً ع
فخرالکتابلغتنامه دهخدافخرالکتاب . [ ف َ رُل ْ ک ُت ْ تا ] (اِخ ) حسن بن علی بن ابراهیم جوینی . رجوع به طغرایی شود.
چرغانلغتنامه دهخداچرغان . [ چ َ ] (اِ) مهری و طغرایی باشد که بر فرمان ها کنند و نویسند. (برهان ). بمعنی مهری که بر طغرا نهند، همانا ترکی است . (انجمن آرا) (آنندراج ). مهری باشد که بر طغرا نهند. (جهانگیری ). صحه و طغرا و مهر پادشاهی که بر فرمانها گذارند. (ناظم الاطباء).
رأدلغتنامه دهخدارأد. [ رَءْدْ ] (ع اِ) زن جوان و نیکو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن جوان و نیکو از لحاظ تشبیه بشاخه ٔ تر و تازه . (از المنجد). || خلای زمین . (آنندراج ): رأدالارض ؛ خلای آن . (منتهی الارب ). خالی بودن آن از گیاه . (ناظم الاطباء). || گیاه تر
شکللغتنامه دهخداشکل . [ ش َ ] (ع اِ) مانند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ص 62) (زمخشری ). شبه . مثل . (از اقرب الموارد). || همانندی . (از اقرب الموارد). || هر چیز صالح وموافق . تقول : هذا من هوای و من شکلی ؛ این م
منشورلغتنامه دهخدامنشور. [ م َ ] (ع اِ) فرمان . (دهار). فرمان شاهی مهرناکرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فرمان پادشاهی و بعضی گویند به معنی فرمان پادشاهی در لطف و عنایت باشد. (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). حکم و فرمان امیر یا شاهی ، غیر مختوم یعنی سرگشاده . ج ، من