طغای توقا بهادرلغتنامه دهخداطغای توقا بهادر. [ طُ ب َ دُ ] (اِخ ) یکی از امرای عصر تیموری است . (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 128).
ثغاءلغتنامه دهخداثغاء. [ ث ُ ] (ع اِ) ثاغیه . || بانگ گوسپند و گاو و بز و مانند آن وقت آبستنی . || (مص ) بع بع کردن : از صهیل خیول و رغاء جمال و شهیق و زئیر سباع وکلاب و خوار بقور و ثغاء اغنام و صفیر طیور. (جهانگشای جوینی ). || (اِ) کفتگی در لب گوسفند.
تغائیلغتنامه دهخداتغائی . [ ت َ ] (اِ) به ترکی برادر مادر را گویند که بهندی مامون نامند. از لغات ترکی نوشته شده . (غیاث اللغات چ هند).
تغاییلغتنامه دهخداتغایی . [ ت َ ] (اِ) به ترکی برادر مادر را گویند که بهندی مامونانه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
طغایلغتنامه دهخداطغای . [ طُ ] (اِخ ) (امیر حاجی ...) از امرای عصر چوپانیان . رجوع به حبیب السیر چ خیام ص 225 شود.
طغایلغتنامه دهخداطغای . [ طُ ] (اِخ ) (امیر...) یکی از پسران دانشمند بهادر معاصر سلطان اولجایتو. رجوع به فهرست ذیل جامعالتواریخ رشیدی و حبیب السیر چ خیام ص 372 و 373 شود.
نارین طغایلغتنامه دهخدانارین طغای . [ طُ ] (اِخ ) ناری طغای . ضبط دیگری است از ناری طغای . حمداﷲ مستوفی آرد: «امرا نارین طغای و طاشتمور در ملک فتنه اندیشیدند و قصد ارکان دولت داشتند چون رای جهان آرای پادشاه خلد ملکه [ سلان ابوسعید ] را معلوم گشت ... در غُرّه ٔشوال سنه ٔ تسع و عشرین و سبعمائه بداس ف
ناری طغایلغتنامه دهخداناری طغای . [ طُ ] (اِخ ) ابن کوچ بقابن کیبوقا از ملازمان سلطان ابوسعید بود و سلطان بدو بدگمان شد و وی از خشم سلطان فرار کرد و در خراسان فتنه ها برپا ساخت و با تاشتیمور[ از سرداران ابوسعید ] که به دفع او مأمور گشته بود همدست شد و برای کشتن خواجه غیاث الدین محمد وزیر ابوسعید
طغایلغتنامه دهخداطغای . [ طُ ] (اِخ ) (امیر حاجی ...) از امرای عصر چوپانیان . رجوع به حبیب السیر چ خیام ص 225 شود.
طغایلغتنامه دهخداطغای . [ طُ ] (اِخ ) (امیر...) یکی از پسران دانشمند بهادر معاصر سلطان اولجایتو. رجوع به فهرست ذیل جامعالتواریخ رشیدی و حبیب السیر چ خیام ص 372 و 373 شود.
حاجی طغایلغتنامه دهخداحاجی طغای . [ طُ ] (اِخ ) پسر امیر سونتای وی از سال 732 هَ . ق . ببعد بجای پدر حکومت ارمنستان و دیار بکر داشت و با علی پادشاه و قوم اویرات عداوت میورزید و حاجی طغای رسولی پیش امیرشیخ حسن ایلکانی (ایلخانی ) ببلاد روم فرستاد و او را به آمدن به