طعم دودیsmoky flavourواژههای مصوب فرهنگستانگشتهطعمی شبیه به طعم روغن بیشحرارتدیده که مخلوطی از چند طعم است
طعمدیکشنری عربی به فارسیطعمه دادن , خوراک دادن , طعمه رابه قلا ب ماهيگيري بستن , دانه , چينه , مايه تطميع , دانه ء دام , مزه , رغبت , ميل , خوشمزه کردن
دود مایعliquid smokeواژههای مصوب فرهنگستانآب یا روغن حاوی عصارۀ دود حاصل از سوختن چوب، معمولاً چوب بلوط یا افرا، که عطر و طعم دودی در مواد غذایی ایجاد میکند
دودی کردن سردcold smokingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند دودی کردن مواد غذایی در دمای کمتر از 30 درجۀ سلسیوس که در طی آن مادۀ غذایی طعم دود میگیرد و خشک میشود، ولی عمل پختن انجام نمیشود متـ . دود دادن سرد
عملآوریcuring 3واژههای مصوب فرهنگستان[علوم و فنّاوری غذا] فراوری مواد غذایی برای نگهداری و بهبود طعم و رنگ، مانند دودی کردن، خشک کردن، نمکسود کردن و شور انداختن [کشاورزی- علوم باغبانی] مجموعۀ کاره
ماهیلغتنامه دهخداماهی . (اِ) ترجمه ٔ سمک و حوت . (آنندراج ).حیوانی که در آب زیست دارد و دارای ستون فقری می باشد و به تازی حوت نامند. (ناظم الاطباء). در اوستا، «مسیه » (ماهی ). پ
خوردنلغتنامه دهخداخوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص ) از گلو فرودادن و بلعیدن غذا و طعام و جز آن . (ناظم الاطباء). اوباریدن . بلع کردن . اکل . تناول . جاویدن چیزی جامد. (یادداشت مو