طفافلغتنامه دهخداطفاف . [ طُ ] (ع اِ) آنچه زائد و بر سر پیمانه باشد. طُفافة. طَفَفة. (منتهی الارب ). آنچه زیادت آید از پیمانه ٔ سر ظرف . (منتخب اللغات ).
طفافلغتنامه دهخداطفاف . [ طَ / طِ ] (ع اِ) سیاهی شب . || طف . رجوع به طف شود. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ).
طفافلغتنامه دهخداطفاف . [ طَف ْ فا ] (ع ص ) فرس ٌ طفاف ؛ اسپ تیزرو. (منتهی الارب ). اسپی که سبک و جَلد باشد. || ظرفی که تا لبها رسیده باشد. (منتخب اللغات ).
طَرَفاًفرهنگ واژگان قرآنبرخی (عبارت " لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِّنَ ﭐلَّذِينَ کَفَرُواْ " یعنی :تا برخى از كافران را [از ريشه و بن] نابود كند)
اطرافلغتنامه دهخدااطراف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَرَف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 67). کنارها و گوشه ها. و فارسیان این را بجای مفرد استعمال کرده به «ه
ثعالبیلغتنامه دهخداثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی .
شادیلغتنامه دهخداشادی . (ع ص ) نعت از شَدْو. راننده . (منتهی الارب ). شَدا الابل ؛ ساقها او حدا لها. ج ، شادون و شداة.(اقرب الموارد). || شعرخواننده . (منتهی الارب ). بآواز خوانن
شدولغتنامه دهخداشدو. [ ش َدْوْ ] (ع مص ) قصد کردن قصد کسی را. (منتهی الارب ). || شعر به سرود خواندن و راندن شتر. (یادداشت مؤلف ). || خواندن یک یا دو بیت و کشیدن آواز خود را. (
راجی کرمانیلغتنامه دهخداراجی کرمانی . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) نامش بمانی و اصلش از زردشتیان ایران و ساکن کرمان بود. بواسطه ٔ سعادت فطری ذوق اسلام یافت و بخدمت علما و عرفای کرمان شتافت بمانع