طریخلغتنامه دهخداطریخ . [ طِرْ ری ] (اِخ ) (بحیره ٔ...) یا دریاچه ٔ طریخ . دریاچه ٔ وان است که آن را دریاچه ٔ «ارجیش » نیز نامند. رجوع به «اِثریر» شود.
طریخلغتنامه دهخداطریخ . [ طِرْ ری ] (ع اِ) ماهیی است خرد که آن را نمک زده گذارند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوعی از ماهی کوچک باشد که از طرف آذربایجان آورند. (برهان ). نوعی از ماهی کوچک است و گفته اند که از طرف آذربایجان می آورند و از طرف تبریز و این مؤلف گوید: آن را از لجه ٔ دریای قلزم گیر
ترخلغتنامه دهخداترخ . [ ت َ ] (اِ) گیاهی است ، و در بعضی از فرهنگها بمعنی ترنج نیز مسطور است . (فرهنگ جهانگیری ). گیاهی است غیرمعلوم ، و ترنج را نیز گویند و آن میوه ایست معلوم که پوست آنرا مربا کنند. (برهان ) (آنندراج ). گیاهی است ، و بعضی بمعنی ترنج گفته اند. (فرهنگ رشیدی ). نام گیاهی ، و ق
ترخلغتنامه دهخداترخ . [ت َ ] (ع مص ) اندک نشتر زدن حجام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) اندک نشان حجامت که بر پوست باشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترییخلغتنامه دهخداترییخ . [ت َ ] (ع مص ) سست کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سست و ضعیف کردن . (از المنجد).
طرخلغتنامه دهخداطرخ . [ طَ ] (معرب ، اِ) مخفف ِ اصطرخ (اصطخر). تالاب . اصطرخ آب . (مهذب الاسماء) : بدان تا نهند از بَرِ چاه چرخ کشند آب از چاه چندی به طرخ . فردوسی .رجوع به فهرست ولف و فرهنگ شعوری ج 2</s
طریخومالسلغتنامه دهخداطریخومالس . [ طَ ل ِ ] (معرب ، اِ)تحریفی از طریخومانس است . رجوع به طریخومانس شود.
طریخومانسلغتنامه دهخداطریخومانس . [ طَ ن ِ ] (معرب ، اِ) شعرالغول است . (مفردات ابن البیطار) . و رجوع به شعرالغول شود.
دریاچه ٔ طریخلغتنامه دهخدادریاچه ٔ طریخ . [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ طِ ] (اِخ ) بحیره ٔ طریخ . دریاچه ٔ وان . بحیره ٔ ارجیش در آسیای صغیر. رجوع به وان و بحیره ٔ ارجیش در ردیفهای خود شود.
وانلغتنامه دهخداوان . (اِخ ) دریاچه ای است به آسیای صغیر. بحیره ٔ ارجیش . بحیره ٔ طِریخ (به مناسبت ماهی طِریخ که در آنجا بسیار است ) .
اثریرلغتنامه دهخدااثریر. [ ] (اِخ ) (بحیره ٔ...) در حدود آذربایجان است و بمیان این بحیره در قدیم الایام دیری عظیم بوده است و چنین گویند که از این بحیره ماهی طرّیخ به آفاق برند و آن بغایت لذیذ می باشد و استخوان ندارد. (حبیب السیر ج 2 ص <span class="hl" dir="ltr
ارجیسلغتنامه دهخداارجیس . [ اَ ] (اِخ ) (بحر یا بحیره ٔ...) اَرجیش . دریاچه ای در منتهای جنوب شرقی دریاچه ٔ وان . دریاچه ٔ خلاط. بحیره ٔ طرّیخ . ابن البیطار گوید این دریاچه به آذربایجان است و ماهی طرّیخ را از آنجا ببغداد آرند:تا بخط شط ارجیش درنگ است مرابحر ارجیش ز طبعم صدف افزود صدف <
دریاچه ٔ وانلغتنامه دهخدادریاچه ٔ وان . [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ ] (اِخ ) بحیره ٔ ارجیش . بحیره ٔ طریخ . دریاچه ٔ خلاط. دریاچه ای است به آسیای صغیر. رجوع به وان و بحیره ٔ ارجیش در ردیفهای خود و تاریخ ایران باستان ج 12 ص <span class="hl"
طریخومالسلغتنامه دهخداطریخومالس . [ طَ ل ِ ] (معرب ، اِ)تحریفی از طریخومانس است . رجوع به طریخومانس شود.
طریخومانسلغتنامه دهخداطریخومانس . [ طَ ن ِ ] (معرب ، اِ) شعرالغول است . (مفردات ابن البیطار) . و رجوع به شعرالغول شود.
دریاچه ٔ طریخلغتنامه دهخدادریاچه ٔ طریخ . [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ طِ ] (اِخ ) بحیره ٔ طریخ . دریاچه ٔ وان . بحیره ٔ ارجیش در آسیای صغیر. رجوع به وان و بحیره ٔ ارجیش در ردیفهای خود شود.