طروحلغتنامه دهخداطروح . [ طَ ] (ع ص ) جای دور. || قوس ٌ طروح ٌ؛ کمان تیردورانداز. || خُرمابن درازشاخ . || مرد که در هر آرامش با زن وی را باردار سازد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تروحلغتنامه دهخداتروح .[ ت َ رَوْ وُ ] (ع مص ) شبانگاه رفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || شبانگاه آمدن قوم .
تروهلغتنامه دهخداتروه . [ ت َ وُ / ت ُ وَ ] (اِ) بمعنی ترووه است که جفت باشد. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به ترووه شود.
درازشاخلغتنامه دهخدادرازشاخ . [ دِ ] (ص مرکب ) که شاخی دراز دارد: طَروح خرمابن درازشاخ . (منتهی الارب ).
نفیحةلغتنامه دهخدانفیحة. [ ن َ ح َ ] (ع ص ) کمان تیردورانداز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قوس طروح . (از اقرب الموارد). || (اِ) ریزه ٔ چوب نبع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب
نفوحلغتنامه دهخدانفوح . [ ن َ ] (ع ص ) ناقه ای که شیرش بی دوشیدن روان شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || کمان دوراندازنده تیر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قو
ارقطلغتنامه دهخداارقط. [ اَ ق َ ] (اِخ ) حمیدبن مالک . وی بعلت آثاری که بچهره داشت به ارقط ملقب گردید و او شاعر اسلامی مجید است و مردی بخیل بود.ابوعبیده گوید: بخیلان عرب چهاراند